۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

باز هم؟؟

مگه می شه کور شد و کر و بی حس و حسایت؛ و ندید چیزی که هرروز با شکوه ِ افسرده کننده ای بیشتر و بیشتر از جلوه چشمانت رژه می ره؟ و نشنید صداهایی شبیه ناله که البته هر روز بیشتر از کوچه و بازار به سوی پستو کوچ می کنه؟ نه. من یکی نیستم. نمی تونم؛ بابا مگه زوره؟؟
آره، تضاد آشکاری هست بین اینکه در یک پست بخوام از نوشتن از سیاست کناره بگیرم و پست بعدی ام عکس نوشته قبلی ام رفتار کنم؛ امّا حالا می گم اصلاً تضادی نیست، سیاست به معنی شناخته شده و طبق قواعد در ایران امروز و دیروز وجود نداره؛ پس صحبت من، فقط دیده گفت هست، نه شکل و شقّی از بازی سیاسی.

نمی تونم حتی بعضی از دوستام رو درک کنم. می دونم که افکار اونها ذره ای بیماری و مرض در خودش نهفته نداره. امّا اینجور عافیت طلبی و کناره گیری از هر واقعیتی که در حال وقوع هست رو نمیتونم درک کنم. کسایی که سهراب می خونن، از زیبایی و قشنگی های «نهفته» در اطراف سخنرانی می کنن، به فکر مهاجرت برای زندگی بهترن، و انگار هر چیز مسخره ای رو می بینند، جز اون چیزی که واقعاً اطرافشون در جریانه.
از واقعیت جاری گفتن، ربطی به یساست کاری و سیاست بازی نداره- این هم هزار و یک بار!-. واقعاً از اتفاقات شرم آوری که دادِ آدم رو در میاره حرف زدن، سیاسی بودنه؟
****
از کلاه احمدی نژاد، محصولی بیرون اومد،اون هم با جیبی به ارزش 400میلیارد تومن وام بانکی! 10سال از قتل فروهر ها گذشت، امّا برو بچه های فعال در زمینه اجرای اوامر عالیجنابان هنوز سخت مشغولند! نفت افتاد، اون هم بعد افاضات سید علی در زمینه سقوط لیبرالیسم و اقتصاد آزاد! صندوق موجود ذخیره ارزی هم دیگه کفاف جیب امثال محصولی رو نمی ده.

هیچ نظری موجود نیست: