
فرصتی شد تا همراه ریما به نمایشگاه کتاب بریم. امسال هم به مانند سال قبل، مکان نمایشگاه مصلی بزرگ تهران بود. سال قبل، بخاطر کشیکهای دوران انترنی موفق به بازدید از نمایشگاه نشده بودم؛ هر چند به قول ریما چیز زیادی هم از دست نداده بودم! امسال هم مثل سال قبل - به گفته شاهد عینی!- فضای درونی نمایشگاه بسیار خفه بود و انگار سیستمی برای تهویه هوا وجود نداشت. ناشرین خارجی، دانشگاهی و پزشکی تبعید شدگان به زیرزمین نمایشگاه بودند.
بنا به سنت سالهای قبل،اطلاع رسانی ضعیف و چیدمان غرفه ها بسیار درهم و گیج کننده بود. استفاده ازمکانی که ذاتاً قابلیتهای یک مرکز نمایشگاهی رو نداره برای بر پایی یک نمایشگاه بین المللی و به اعتراف بسیاری پر بازدیدکننده ترین نمایشگاهی که در ایران یرگذار می شود، حاصلی هم جز نواقص فراوان، دلزدگی مردم از بازدید چنین رویداد فرهنگی و نمایش ضعفهای ما در عرصه بین المللی به همراه نخواهد داشت.
اکثر غرفه های پر بازدید کننده - مثل ققنوس، نشر مرکز، انتشارات کاروان و ...- دچار مشکل کمبود فضا به نسبت تعدد عناوینی که برای معرفی آورده بودند و تعداد بازدیدکننده هایشان روبرو بودند. برای خرید از انتشارات کاروان، تحت فشار بسیار زیاد دوستان از تمامی جهات! به بازدید عناوین به شیوه فشاری! پرداختم، موقع خرید و پرداخت و تحویل کتابهای خریداری شده هم فضا هزاران برابر بدتر از نانوایی بود! به نحوی که صندوقدار - خانمی که خستگی از تُن بالای صدایش و خشم نهفته در کلامش می بارید- با صدای ده بیست دانگ خود مشتری را فرا می خواند!
ازحق نگذریم،انتشارات دیباگران تهران مثل همیشه منظم و مرتب، و با شیوه ای ابتکاری مخصوص خودش غرفه اش را آرایش داده بود.تیمورزاده به رغم گذشت روزهای متوالی از شروع نمایشگاه فراموش کرده بود کتابها را در قفسه ها بچیند و کتابها به امید خدا روی زمین بر روی یکدیگر تپّه شده بودند!
این هم از نمایشگاه «بین المللی» کتاب تهران، البته وفادار به سبک و سیاق وطنی!
