۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

روزگار ِ غریبی ست نازنین...

شروع صبح خوب است؛ بیرون آمده از رختخوابی گرم، بیدار شده پس ازرؤیاهایی دلنشین و نگاه بسوی خورشیدی زیبا در حال ِ آمدنی دوباره... و نور است که همه گیرمیشود.
پا گذاشتن به خیابان، امّا شروع ِ دلتنگی ست؛ آغازی بر سوختن چشم ها، نه به دلیل آلودگی هوا، که به سبب تاریکی و سیاهی آنچه که بر زمین می بینی.

هیچ نظری موجود نیست: