۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

فریب ایدئولوژی

چرا اینقدر پیچ درپیچ ایم؛ و درآخر اغلب هیچ؟ داستان خود نبودن های ما، با کیف و دست پنهان انگلیسی توجیه می شه، و عقب افتادن های عادتی شده، با دشمنی ذاتی و همیشگی «استعمار» جدید؟؟
یکی از جواب های من، نبودن چشم دیدن واقعیت های موجود و کمبود عقل در برخورد با مشکلات مون هست.
عقل رو راحت دور می کنیم، واقعیت های موجود رو fake می دونیم که «دیگرانی» ساخته اند و ما معصوم، فقط قربانی شرایط هستیم.
هزاران بار یک راه رو امتحان کردیم، گاهی هم به خیال باطل پیروز شدیم. شعار، آرمان، ایده آل و و و همه چرت محض.
هزاران آرمان قشنگ و دل ربا، که بعد از تبدیل به ایدئولوژی، همه شدن ضد خودشون، ضد انسانیت، ضد شخصیت و فردیت انسان، ضد همه دست آوردهای مدنیت و تمدن.
ایدئولوژی، ایدئولوژی، ایدئولوژی... بزرگترین جنایت ها علیه بشریت، در لباس آرمان های بالا...
...ادامه می دم.

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

مرگ پرنده

مرگ میرصیافی آشفته ام کرده. دیشب تا صبح نخوابیدم، و امروز عصر، صدای خواهر امید از تلویزیون فارسی صدای امریکا، دل ام رو پاره پاره می کرد. گیج و منگ از این پتک به ظلم کوفته شده بودم که خبر بازداشت 27 نفر از نویسندگان و گردانندگان سایت های فارسی ضربه ای دیگر زد.
نمی دونم امید چه کرد. به کدامین گناه مفتی شهر خون اش را ریخته مباح دانست. به کدامین بدی، به کدامین ارتکاب ممنوعه او ای چنین پرپر شد.
از دوستانم هم آشفته ام. از بعضی که دامن بالا گرفته، حتی سخنی هم نمی گویند و نمی نویسند؛ چون کاری به کار سیاست ندارند. سینه از درد نمی سوزه؟
فردا سال نو، نوروزی دیگراست. اما مثل صدها و هزاران سالی که بر ما گذشته، سیاهی خودکامگی همچنان به تن نوروز زار می زنه. مواعید ساقی، از یاد همه رفته، حتی از یاد خودش...
نوروز، مبارک.