۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

الف، ب، پ،...


الف، ب، پ،...
جایی که آغاز شد؛ نوشتن ِ من. نوشتن از روی بابا و اناری که این همه سال در دستش بود؛ نوشتن ِ کبری و آن تصمیم ِ «بزرگ»؛ نوشتن فداکاری ِ پتروس و ریز علی... و تا دل بخواهد خاطره در وادی نوستالژی آن روزهای ِ کمی آبی تر.
بزرگ شدن فعلیتی محتوم است، چه از برای موجود شعورمند و چه محروم از شعور. امّا بزرگ شدن با نوشتن، فقط اتفاقیست که برای انسان می افتد. وچه سخت و سخت تر می شود اگر در بیست سالگی، قدّ ِ یک پنجاه ساله داستان در خاطره دان ات داشته باشی و آگاه و ناخودآگاه، ماجراها از سر.
گاهی به درد ِ گم شدن در هفته دچار می شوم. میان عدد ِ شنبه ها، دچار دوران می شوم و گیجی در سر. تفاوت ِ میان چند شنبه ها دیگز پررنگ نیست تا مثلا ً کنتراستی بین امروز و فردا باشد؛ باید اعتراف کنم که این رنگ کم کردنها، از زمان ِ دوران ِ نچندان دورِ اینترنی با هر چه شدت بیشتر در زندگی ام آغاز شده.
امید، امّا به رنگ ِ چهره بیماری مبتلا به لوسمی، تنها پیش برنده در این زمانی ست که آغاز و انجامش از هم ناتمیزند.

۱ نظر:

غریبه گفت...

فقط مي‌نويسم كه از خواندن اين پست ات نفسم تو سينه حبس شد و هيچ ....