چرا عشق فراموش شده؟
جوابی نیست. چون از اول شاید چیزی نبوده که حالا از فراموش شدنش دم بزنیم. چون شاید هرگز عشق و عاشق شدن و عشق ورزیدن رو یاد نگرفتیم و چون بلد نبودیم، هرگز هم به کسی یاد ندادیم. از تحمل دوست داشتن دیگری بیزاریم. شاید چون از آب بیرون کشیدن گلیم خویشتن را هم دشوار می یابیم. و اگر تلاش یا تقلایی هم هست، از مصرفش برای جز خود دریغ می ورزیم.
راستی، چه آمد بر سر دوست داشتن؟
نسبتا مشفول پایان نامه ام، و ساعتهای غیر کار، بی حوصله و خسته. نوشتن شاید روزگاری همدمم در این شرایط بود اما، حالا این ساعتها فقط با حرف زدن با خود می گذرد. چرا که از چنین سخت دقایقی تمنای هیچ خاطره ای رم.
جوابی نیست. چون از اول شاید چیزی نبوده که حالا از فراموش شدنش دم بزنیم. چون شاید هرگز عشق و عاشق شدن و عشق ورزیدن رو یاد نگرفتیم و چون بلد نبودیم، هرگز هم به کسی یاد ندادیم. از تحمل دوست داشتن دیگری بیزاریم. شاید چون از آب بیرون کشیدن گلیم خویشتن را هم دشوار می یابیم. و اگر تلاش یا تقلایی هم هست، از مصرفش برای جز خود دریغ می ورزیم.
راستی، چه آمد بر سر دوست داشتن؟
نسبتا مشفول پایان نامه ام، و ساعتهای غیر کار، بی حوصله و خسته. نوشتن شاید روزگاری همدمم در این شرایط بود اما، حالا این ساعتها فقط با حرف زدن با خود می گذرد. چرا که از چنین سخت دقایقی تمنای هیچ خاطره ای رم.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر