۱۳۸۶ مهر ۲۲, یکشنبه

پايان واژگونه

شروعه يه جاي خالي براي نوشتن خود من! آخ چه احساس خوبيه؛ حتي بزرگتر از احساس مالكيت يه دفتر سفيد نو. آخه مي دوني هرچي بنويسي، تازه جاي نوشتنت كش مي ياد و گشاد تر مي شه، شايد واسه اينكه حرف هات هم گنده تر مي شه و خودت نيز هم. ‌
اولش مي خواستم اسم اين دفتر پر از بوي نويي رو بذارم يادداشتهاي يك پزشك؛ اما ديدم اينجوري زودتر از موعد مقرر مي رسم به اون چيزي كه مي گن كار ميمونه.خب، منم دوست ندارم مثه بعضيا يا به قول بعضيا ، خيلي ها ميمون بشم يا باشم!
زيادي دارم مي افتم تو دام مقدمه گويي بي خود و بي دليل! آقا اصلا ما خواستيم يه بلاگ داشته باشيم واسه خودمون، اسمش هم واژگون واژه هاست، چون دوست داشتيم همين اسمش باشه، تاريخ آغاز اين شروع در ابتاداي اول خطش يه يه شنبه اي از يه شنبه هاي خداست! توضيح بيشتري هم نمي خواد چون مگه كوه قاف رو دارم جابجا مي كنم كه توضيح بيشتري بدم؟؟

هیچ نظری موجود نیست: